فرض کنید توی این اتاق مجاور نوامیس ما، خواهران ما، مادران ما، برادران ما، پدران ما، بچه هامون هستند، هیولایی، دژخیمی، جلادی، مشغول به تجاوز به خواهران و مادرانمان هست.
ضجه و فریاد شکنجه بلند است بی پولی ناراحتی گرانی محشری است فی الواقع، داد و فریاد صدای ضجه و دژخیم، هم داره تجاوز می کنه، هم داره دزدی می کنه هم داره دست و پا می بره، هم شلاق می زنه و می کشه و چشم در میاره
خوب بگویید ببینم این صداهارا می شنویم از داخل وطنمون یانه؟
کر و کور باد هرکی نمی شنوه و نمی بینه!
اما اگر می شنوید خوب چه باید کرد؟
یک معیار بیشتر نیست!
نجات مجروحین، شکنجه شده ها، خواهرها و مادرهای تحت تجاوز.
وقتی امواج تاریکی هجوم می آرن
بزن بر سینه شب تیری از نور
گل خورشید را مهمان ما کن
مگه میشه خورشید را کشت
پاک ترین فرزندان این میهن را می توان دسته دسته تیرباران کرد و به شکنجه گاه فرستاد.
اما آنها در خورشیدی مضمحل می شوند، که هیچ تردیدی در تابش اش نیست خورشید تابان رهایی ایران
مگه میشه دریاها را خشکاند؟
مگه میشه لاله ها را ازشکوفایی بازداشت و بادها را از وزیدن؟
و مگه میشه خلق قهرمان ایران را تا به ابد در زنجیر پیر کفتار جماران نگاه داشت؟
نه، نه، هرگز!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر