علی صارمی در گلزار خاوران ـ شهریور ۱۳۸۶
ملت ایران تا زمانیکه مقاومتشو انسجام نده، پشت مقاومت یکپارچه وانایسته، این فاجعه تکرار خواهد شد...
برای ما تصمیم میگیرن حرکتهایی رو میچینن، ما رو قتلعام کنن تنها، راه تجات ملت ایران، حمایت از مقاومتشهروز هفتم دیماه سالروز شهادت مجاهد قهرمان علی صارمی برجستهترین زندانی سیاسی معاصر است. یک قهرمان پایداری، یک نماد پایفشردن بر آرمان، یک الگو برای همگان و یک پیامرسان به مردم ایران و به همه عاشقان آزادی ایران این پیام را داد که تنها راه نجات ملت ایران حمایت از مقاومتش میباشد
برسینهات نشست
زخم عمیق کاری دشمن
اما،
ای سرو ایستاده نیافتادی
این رسم توست که ایستاده بمیری
۲۴سال خروش، ۲۴سال زنجیر و زندان و شکنجه، ۲۴سال پایداری و پایداری و پایداری، مردی که او را زندانی تمامی فصول اوین و گوهردشت نامیدند، قهرمان ملی، اسطوره مقاومت و پایداری در زندان، شاداب و پرصلابت، سرسخت و شکستناپذیر، ایستاده بر آرمان آزادی یک خلق و یک میهن.
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
این است سیمای حقیقی مجاهد خلق، سنت سنیه مجاهد اشرفنشان، شهید قهرمان علی صارمی. و چنین بود که احکام اعدام دادستان ضدخلقی را به پشیزی تحویل نگرفت و در پاسخ به آن دژخیم که حکم مرگ صادر کرده بود با استناد به آیه ۲۲ سوره احزاب که از میان مومنان و مجاهدان، گروهی در راستای وفای به عهد و پیمانشان با خدا و مردمشان بهشهادت رسیدهاند و گروهی دیگر در انتظارند افزود که من از منتظرانم. و آنگاه خروشید که:
«فریاد میزنم که آنها حتی با اعدام و حلقآویز کردنم نمیتوانند مرا و هموطنان آزادهام را بترسانند چرا که آنقدر آنها را ترساندهام که مجبورند اعدامم کنند». و افزود: «حکم من هیچ مبنای قانونی نداشته و تنها میخواهند با اعدام اینجانب مردم و جوانان این میهن را مرعوب ساخته و آنها را در پیگیری مطالباتشان به وحشت اندازند لذا در این ایام حسینی مناسب میبینم که یکبار دیگر از زبان سرور آزادگان فریاد برآرم که: اگر آیین محمد و اکنون میهن ما جز با ریختن خون من و امثال من به سامان نمیرسد پس ای طنابهای دار مرا دربگیرید…».
پیام علی صارمی بهمناسبت سالگرد تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران
بهنام خدا. ۴۵سال فعالیت مستمر و خستگیناپذیر برای رسیدن به دموکراسی، آزادی، عدالت، پیشرفت و ریشهکن کردن فقر و بیسوادی، مجاهدین خلق ایران را تا قلب مردم ستمدیده و آزادیخواه ایران برده است. اگر چه در این نبرد نابرابر رودرروی استبداد تا دندان مسلح قرار گرفتند، ولی از آنجایی که سرنوشت نهایی نبرد را خلق تعیین میکند، ما پیروزیم.
تاروپود میهنم از نیازی حکایت دارد که در دستان شمایش یافتهام. دجالان روزگار تلاش کردند که شما را از ما بگیرند ولی ما بهصخرهیی چنگ زدهایم که هیچ توفانی را یارای کندنش نیست.
و السلام – ۱۶شهریور ۱۳۸۹ - علی صارمی
و چه شگفت و پرغرور که سرانجام همچنان که ندا در داده بود، در ایام محرم حسینی و در سالگرد قیام بزرگ عاشورای سال ۸۸ برآستان سرور شهیدان فرود آمد و بهدست اشقیالاشقیا بهشهادت رسید. آن هم بهموجب حکم اعدامی که بهگفته یک همرزمش: اعدام بر پایهٔ اتهام ناروایی که بشریت مانند آن را حتی در مستبدترین و ستمکارترین رژیمهای تاریخ به خود ندیده است...
علی صارمی، آنکه سنت پرشکوه پایداری در زندانهای رژیم ولایت فقیه را با تأسی به مقاومتهای حماسی مجاهدان قهرمان در سالهای دهه ۶۰ و سربداران ۶۷ و حجت و ولیالله و عبدالرضا زنده و شعلهور نگهداشته بود، در بامداد ۷دیماه پیروزمندانه بهسوی جانان پرکشید و رستگاری ابدی یافت. او رفت و با آخرین قطره خون و آخرین ذره هستیاش فریاد زد: نه! نه! نه به رژیم ددمنش ولایت فقیه، آری به مجاهدین خلق پیشتازان آزادی مردم ایران.
مجاهد قهرمان علی صارمی اصلاً اهل لرستان بود و از میان فرزندان دلیر شهر بروجرد برخاسته بود. اما ساکن و بزرگشده جنوب شهر تهران بود؛ در محله خانیآباد همانجا که زادگاه جهان پهلوان تختی بود. علی از همان دوران نوجوانی دست به هر کاری میزد تا کمک خرج خانواده باشد. او که تحصیلات دانشگاهیاش را در تهران بهپایان برده بود، مدتی به استخدام ارتش درآمد، اما بهگفته یک همرزم نزدیکش، بهخاطر طینت پاک و گرایشات مترقی سیاسی از ارتش اخراج شد، او از جمله حاضر نشده بود به حزب رستاخیز شاه که بهخصوص دولتیان و ارتشیان را ناگزیر از اعلام وفاداری به آن میکردند، پاسخ مثبت دهد. علی صارمی سپس در نقش دبیری دلسوز و مردمی، به خدمت و آموزش فرزندان خلق محبوبش در مناطق فقیرنشین تهران پرداخت. وی سرانجام بهدلیل فعالیت سیاسی، مدتی را در زندانهای رژیم شاه گذراند. و آنگاه حضور فعالش در انقلاب ضدسلطنتی، رهبری راهپیماییهای جوانان جنوب تهران، آشنایی با گروههای سیاسی و درک عمیق و آگاهانهاش از خواستها و آرزوهای مردم، او را مصمم به پافشاری بر آرمانهای انقلاب کرد. علی اینبار در نظام قرونوسطایی خمینی بهخاطر هواداری از مجاهدین از تدریس در آموزش و پرورش محروم شد.
قهرمان مجاهد که حتی یک دم از آرمان آزادی دست برنمیداشت، در جریان سرکوبهای دهه ۶۰ به زندان افتاد و به زیر شکنجه رفت. او مجموعاً ۵بار در دهههای ۶۰، ۷۰ و ۸۰ زندانی شد و ۲۴سال از عمرش را در زندانهای شاه و شیخ گذراند. فشارها و شکنجههای زندان موجب سکته مغزی علی شد، ستون فقراتش آسیب دید و نیمی از بدنش از کار افتاد بهطوریکه وقتی او را برای محاکمه میبردند روی صندلی چرخدار بود. او همچنین از درد و نارسایی چشمهایش رنج میبرد. وقتی برای اولین بار در سال ۱۳۸۶ به علی حکم اعدام دادند، تازه ۲روز بود از بیمارستان مرخص شده بود اما جلادان ناگزیرش کردند، با همان وضعیت و با دست و پای بهزنجیر کشیده شده به بیدادگاه برود و به هنگام بهاصطلاح محاکمه هم اجازه ندادند وکیلش حاضر شود و او شجاعانه به دفاع از خود برآمد. صارمی قهرمان در پاسخ به قاضی که او را منافق خطاب میکرد، گفت من منافق نیستم من یک مجاهد و یک مسلمانم.
آخرین دستگیری این قهرمان فراموشیناپذیر، ۱۹شهریورماه ۱۳۸۶ بود و آخرین اتهامش حضور در خاوران برای گرامیداشت نوزدهمین سالگرد قتلعام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ و آخرین حکمش: اعدام بود. حکمی که بارها به او ابلاغ شده بود.
مجاهد قهرمان علی صارمی بهرغم شرایط سنی و رنج بردن از چندین بیماری، همه فشارها و شکنجههای رذیلانه دژخیمان را با رویکردی انقلابی پذیرا شد و آنقدر ایستاد که دژخیمان ولایت را بهزانو درآورد و آنها را مات و خوار و ذلیل کرد و داغ تسلیم و کرنش را بر دلشان گذاشت. جرمش این بود که به اشرف سفر کرده بود. بهراستی که اعدام شقاوتبار مجاهد قهرمان علی صارمی بهگفته رئیسجمهور برگزیده مقاومت «واکنش ضدبشری و زبونانه ولیفقیه ارتجاع در پی ضربات سنگین و مداوم از مقاومت ایران و درهم شکسته شدن تمامی توطئههایش بر اثر پایداری اشرف میباشد». و چنین بود که آوازه قهرمانیهای این مجاهد اشرفی که با تمام رشادت پیامهای امیدبخش و نیرومندش را از دل شکنجهگاههای رژیم قرونوسطایی برای همزنجیران و خلق محبوبش میفرستاد، افکار عمومی را بهشدت برانگیخت. تا آنجا که نویسنده عرب وائل حسن جعفر قلم برداشت تا بهگفته خودش درباره آن مبارزی قلم بزند که «آخوندها را ترسانده ولی آنها او را نترساندهاند!» و چنین نوشت:
«اگر نگاه سریعی به زندگی مردی که ۲۳سال از عمرش را در زندان گذرانده و نهایتاً محکوم به اعدام شده، بیندازیم، یک مرد ایرانی شورشی را میبینیم که صبح که سر از بالین برمیدارد، شورشی است، بر سر کار میرود، شورشی است، وقتی قدم میزند و صحبت میکند و میخورد و میآشامد و میخوابد باز هم شورشی است… چرا که علی صارمی این مبارز ایرانی حامل اندیشهای انقلابی است که تمامی وجودش و روح و ذهنش را فراگرفته و از وی مردی سرسخت ساخته که خودش تبدیل به یک ’مکتب انقلابی سیال’ شده است. همچنانکه نامهیی که از سلول زندانش در تهران برای فرزندش که بهعنوان پناهنده سیاسی ساکن شهر اشرف در استان دیالی عراق میباشد، فرستاده، ابعاد یگانگی و خلوص این مبارز نسبت به میهن و خلقش و همچنین ابعاد و عمق ایمانش به حقانیت راه و آرمانش که جوانیاش را فدای آن کرده، به نمایش میگذارد. این کار سادهای نیست که انسان ۲۳سال از عمرش را در سیاهچالهای زندان بگذراند و از نعمات زندگی محروم و سرکوب شده و از چشمانی که همه جا او را تعقیب میکنند، در امان نباشد و نیروهای بسیج به سراغش رفته و دوباره او را به پشت میلههای زندان ببرند. برای هیچیک از ما ساده نیست که حتی یک درصد از آنچه بر سر علی صارمی از زندان و شکنجه و سرکوب آمده را تحمل کنیم، ولی این مرد سرسخت شکستناپذیر است…».
مجاهد قهرمان علی صارمی از برجستهترین و محبوبترین چهرههای زندان، همواره جایگاه خاصی در قلب و ضمیر زندانیان داشت چه زندانیان سیاسی و چه حتی زندانیان عادی. کانون امید و پایداری بود و سیمای محبوب یک پشت و پناه و تکیهگاه برای همه زندانیان. همزنجیرانش در دورههای مختلف حرفهای بسیاری درباره او و نقش ارزندهاش در زندان گفتهاند. یک جمله معروف در بین دوستان این بود که: «علی آقا مانند شمعی بود که پروانهها را بهسوی خودش میکشید». در یادداشتهای یکی از همزنجیران نزدیکش میخوانیم:
«علی آقا صرفنظر از پایداری سیاسی و وفای به عهد مبارزاتی، بهلحاظ خصلتهای انسانی هم جزء چهرههای شاخص و درخشان جامعه هستند. باید با او زندگی کرد تا درک نمود که چه میگویم. باید از آنهایی که با او زندان کشیدهاند، چه زندانی سیاسی و چه زندانی عادی پرسید که علی آقای صارمی کیست و چگونه آدمی است. مردی که در سن بالای ۶۰سالگی نه تنها فعالترین آدم محیط خودش بلکه فداکارترین آنها هم هست. ورزش میکند. مطالعه میکند. شور و نشاط جوانان را دارد. بیریا به همه کارها میرسد. در اتاقی که او زندگی میکند گویی همه آسودهاند. بار همه را به دوش میکشد به درد دل همه گوش میدهد. به داد همه میرسد. با همه گرم میگیرد. روشنگری میکند. میآموزد. میآموزاند. و از همه مهمتر اینکه حبس میکشد، مرد و مردانه. چه عشقی در جان و چه شوری در سر اوست؟ خرد پیران را دارد و نشاط جوانان را. با این اوصاف چه کسی چنین حکمی را در حق او روا میدارد؟».
پیام خانم مریم رجوی بهمناسبت شهادت علی صارمی ـ ۷دی ۱۳۸۹
مجاهد دلیر علی صارمی، قهرمان ملت ایران و برجستهترین زندانی مقاوم سیاسی، پس از ۲۴سال زندان و شکنجه، به عهد خود با مردم ایران وفا کرد و در نخستین سالگرد قیام عاشورا بهدستور ولیفقیه ارتجاع بهشهادت رسید.
سلام بر این مجاهد والامقام که امروز در رزمگاه آخرین، عجز و فلاکت تمامیت حکومت آخوندها در برابر رشیدترین فرزندان مردم ایران را نمایان ساخت و با شهادت سرفرازانه خود بر انقراض حتمی رژیم ضدبشری ولایت فقیه گواهی داد.
سلام بر پایداری ستایشانگیز او که از سمبلهای ایستادگی مردم و مقاومت ایران برای کسب آزادی است.
بامداد امروز در لحظه شهادت او در نخستین سالگرد قیام عاشورا مردم ایران به جهان و به تاریخ گفتند که به هر قیمت ممکن فاشیسم ولایت فقیه را به زیر خواهند کشید.
رژیم میگوید، جرم بزرگ علی صارمی این بود که به اشرف رفته، مُبَلّغ آن بوده، پدر یک مجاهد اشرفی است و مجاهدان دیگری را هم به اشرف اعزام کرده است. اعدام علی صارمی واکنش زبونانه رژیم آخوندها نسبت به محبوبیت و اقبال گسترده اشرف و خروش همهروزه پایداری آن در جامعه ایران است.
تردیدی نیست که از این خون پاک، بسا دختران و پسران دلیر و اشرفنشان خواهند جوشید که رزمآوران نبرد آزادیاند.
آری سخن گفتن درباره این اسطوره مجاهدت و پاکبازی سر دراز دارد ولی اجازه بدهید این یادداشت را با سخنان خودش در نامهاش به دادستان ضدخلقی و پس از ابلاغ آخرین حکم اعدام بهاتمام برسانیم:
«…شما مرتجعین زشت ناهنگام، مگر جز مرگ برای مردم حاصلی داشتهاید؟ شما که اینسان بر این ملت اگر که ذلت و مرگ و پریشانی و موهومات میدارید، بههوش باشید که روز انتقام خلق نزدیک است. شب و روز لعنت و نفرین خلق بر رویتان جاری است، مپندارید که مردم غافلند و از یاد خواهند برد چماق و زنجیر و دشنه و کهریزک و کشتار پیدرپی و شخصیپوش و اوباشانی که با دستان باتونی میتازند بر مردم. و اما به روز قیامت هم همدم فرعون و نرون و چنگیز و دیگر خائنان به خلقها خواهید بود و در دنیا درون کیسه سربستهای دست عدالت میسپارند، ولی دیری نمیپاید، شما نادادستانهای توجیهگر احکام بیمبنای بیدادگاه! کجای این صف انسانیت و اسلامیت، جا میکنید پیدا؟ و این ملت دگر با مستبدها عهد نمیبندند. با دروغ و نیرنگ به لب آوردهاید جان را -سفره را خالی ز نان و کودکان بیسرپرست، جامعه در اعتیاد، چشمها بر مال غیر! با چه رویی باز حکومت میکنید و حرف میزنید و قول میدهید؟ خجلت نمیدارید؟ ننگ بر شما باد؟...».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر