یکی از نتایج خیانت خمینی به اعتماد مردم، ترویج شک غیرعلمی و ویروس ناباوری موسوم به «از کجا معلوم» است و طرح این سؤال که اگر چه برنامه مجاهدین برای آزادیها و حقوق مردم و انتخابات، کامل و شفاف است
ولی از کجا معلوم که مجاهدین هم پس از پیروزی انقلاب به اجرای یک انتخابات واقعی تن بدهند؟ و یا اینکه با وجود تأکید بر «رای مردم» در مادهٔ اول برنامه دهمادهای مریم رجوی، چه تضمینی برای حفاظت از همین «رای مردم» در فردای سرنگونی وجود دارد؟کسی که مردم را از ظهور یک دیکتاتوری دیگر بیم میدهد قبل از هر چیز، تفاوت شرایط کنونی و مقطع انقلاب ضدسلطنتی و نیز گذار ۴۰سالهٔ مردم ایران از دیکتاتوری ولایت فقیه را نادیده گرفته است. در مقطع انقلاب ضدسلطنتی مشروعیت سیاسی و مذهبی و همینطور مشروعیت برآمده یک انقلاب اجتماعی در شخص خمینی گره خورده بود. دقیقاً به همین خاطر بود که خمینی از قدرت بینظیری برخوردار و در نتیجه همهکاره شد. در حال حاضر با توجه به موقعیت سیاسی و اجتماعی ایران هیچکس دیگری از چنین قدرتی برخوردار نیست. یکی دیگر از دلایل نازل شدن بلیهای به نام خمینی، غیبت نیروهای اصیل انقلابی در پهنهٔ سیاست بود. شاه رهبران واقعی انقلاب را اعدام یا زندانی کرده بود. میدان برای جولان دادن خمینی خالی بود و آن هیولا با شبکهٔ آخوندی خودش، قدرت را قبضه کرد. پروسه وارفتگی رژیم شاه تا سقوط نیز بسیار کوتاه بود که با زد و بند خمینی با استعمار روی هم افتاد. در نتیجه انقلاب مردم ایران فرصت تعمیق را پیدا نکرد و ماهیت نیروها آنطور که باید بارز نشد. در این دهههای سخت و جانفرسا، تمام بازیگران عرصه سیاست به اندازه کافی وقت داشتند تا ماهیت خود را نشان دهند؛ قطعاً مردم ایران هم هر جریانی را از روی کارنامهاش در سالهای سیاه آخوندی قضاوت خواهند کرد.
تز و آنتیتز
همانطور که سؤال، از خمینیگزیدگی و شبیهسازی بین مجاهدین و خمینی نشات میگیرد بنابراین علاوه بر ذکر تفاوت در شرایط، بهتر است تفاوتهای بنیادین بین مجاهدین با دجالی به نام خمینی برجستهتر شود:
در حیطه نظری باید توجه کرد که مجاهدین و خمینی تز و آنتیتز هستند. دو خصم آشتیناپذیر که وجود یکی عدم دیگریست. آنها دو دیدگاه متضاد از جهان و هستی و تاریخ و انسان دارند: یکی تبییناش از حرکت کل جهان به سوی «تکامل» است، دیگری اعتراف کرده که سد راه تکامل است و میخواهد چرخ زمان را به عقب برگرداند: «بله، ما مرتجع هستیم، شما روشنفکر هستید. شما روشنفکرها میخواهید که ما به هزار و چهارصد سال قبل برنگردیم» (صحیفه دجال، ج ۹، ص ۳۴۴). یکی بالاترین ارزش در سیر تاریخ را در «مردم» و آراء آنها و حق انتخاب و آزادی آنها میداند و راه رسیدن به خدا را از طریق تودهها میجوید و هر کار را «به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران» آغاز میکند؛ اما دیگری مردم را «صغار» میداند که «آرای آنها عددهای صفر است و عددی که آن صفرها را معنادار کرده و به آن مشروعیت میدهد تنفیذ ولایت و مقام معظم رهبری است» (علمالهدی، فارس، ۷اردیبهشت ۹۰). یکی مدار انسان را با «آگاهی و آزادی و خداگونگی» میبندد دیگری معتقد است «آدم گاهی درست نمیشود... الّا بِالْکی؛ باید ببرند، داغ کنند تا درست بشود جامعه» (خمینی، ۱۴بهمن ۶۳) یکی آزادی را «ضرورت دوام انسان در مقام انسانی» میداند و دیگری میگوید: «این آزادی، مملکت را، بر باد میدهد» (همان)... این دو پدیدهٔ متنافر، اگر هم جایی از مقولات مشترکی مثل «اسلام»، «دین»، «مذهب»، «ایران»، «اقتصاد»، «زنان» یا «حجاب» یا... صحبت میکنند دو پدیده سراپا متضاد را منظور نظر دارند که هیچوجه مشترکی ندارند.
این دو دیدگاه متضاد، در برخورد با مسایل جامعه دو عملکرد سیاسی اجتماعی بهکلی متفاوتی طی کردهاند:
خمینی تا آخرین روزهای قبل از آمدن به ایران، جز حرفهای کلی هیچ برنامهیی ارائه نکرد، اما مجاهدین دهههاست که به موازات جنگ بیامان و همهجانبه خود با رژیم، همواره زیر دوربینها و ذرهبینها بوده و به جزییترین سؤالات به شفافترین صورت با برنامه دهمادهای پاسخ دادهاند.
خمینی انقلاب مردم را با فرصتطلبی ربود و سوار موج شد. او به جای قیمت دادن در مسیر مبارزه، با زد و بند به قدرت رسید اما مقاومت ایران مشروعیت خود را از ایستادگی، فدای بیکران در میدان و ۱۲۰هزار قهرمان فداکار میگیرد.
خمینی حکمرانی مطلقالعنان بود که سرنوشتسازترین تصمیمها مثل جنگ با عراق، صلح و خوردن جامزهر، حذف کاندیداهای انقلابی، عزل و نصب بالاترین مقامات و... را خودش میگرفت اما در طرف مقاومت آلترناتیوی به نام «شورای ملی مقاومت ایران» وجود دارد با اعتقاد به پلورالیسم و دارای اساسنامه و آئیننامه مصوب و بیش از ۴دهه تجربه تصمیمگیری دموکراتیک که هم برای سرنگونی برنامه دارد و هم برای دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران. شورای ملی مقاومت ایران با مصوبات و برنامههای خودش پیشاپیش راه هر گونه انحصارطلبی را بسته است و از همین حالا دموکراسی و آزادی را تضمین کرده است. با این حساب هیچ تضمینی بهتر از عملکرد درخشان مقاومت ایران وجود ندارد چرا که «نمیتوان مدت بیش از سه دهه مبارزه کرد و در کنارش ارزشهای دموکراتیک را یدک کشید. برای سه دهه نمیتوان گنجشک را به جای قناری رنگ کرد و انتظار داشت مخاطبین شما نفهمند... نمیتوان به جنگ سیاهی، تباهی، ارتجاع دینی شتافت، مگر تا عمق وجود به ارزشهای ترقیخواهانه اعتقاد داشت» (وارسته منشور، مبانی دموکراسی در ایران، ص ۲۲).
لعنت بر شاه و شیخ که هیچگاه کوچکترین فرصتی به نیروهای مترقی ندادند تا مجالی برای «انتخابات آزاد» و «حاکمیت مردم» پیدا شود ولی یقینا مقاومتی که بیش از ۴دهه بهای حصول دموکراسی و عدالت اجتماعی را پرداخته است ظرفیت آن را دارد که مرحله واگذاری قدرت به مردم را نیز به سرانجام رساند. تضمین اجرای مصوبات شورای ملی مقاومت و دهمادهای مریم رجوی، از جمله «انتخابات آزاد»، یکی در مشروعیت، شفافیت و صداقت مبارزه جمعی این مقاومت و تکتک اعضای آن است و قیمتی که در طول ۴دهه علیه رژیم آخوندی پرداختهاند و در همین راستا اعتبار و حمایت گسترده جهانی را کسب کردهاند. تضمین دیگر در خود مردم است که فردای سرنگونی نیز هوشیار و در صحنه باشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر